راه نجات ؟

تا حالا شده از خودت اصلا و ابدا راضی نباشی ؟! اون وقته که هیچ کس و هیچ چیز نمی تونه خوشحالت کنه ! به زمین و زمان گیر میدی ... حالا اگه خیلی آدم خوبی باشی سعی می کنی تو خودت بریزی تا اطرافیانت رو ناراحت نکنی ... 

اون وقته که یهو می بینی نزدیکه منفجر بشی و پیمانه صبرت لبریز شده ... حالا تنها راه خلاصت اینه که آخرین کسی که قطره ی آخر پیمانه ت رو پر کرده بگیری و تا جایی که می خوره برنی البته نه لزوما فیزیکی ! 

حالا مشکل جایی خودش رو نشون میده که اون آخرین فرد یکی از عزیزترینای عزیزات باشه ... از یه طرف دلت نمیاد از طرف دیگه نمی تونی خودت رو کنترل کنی و جالب تر اینکه خودت از هر کسی بهتر میدونی که اینا همه ش حساسیت بی جاس ... و این خودتی که داری مته به خشخاش میذاری!  این حالتت گذرا س ... فقط یه کم باید تحملش کنی !! 

و دقیقا همین جاس که ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم میدن تا نذارن تو خودت رو کنترل کنی ... و این تنها قدمای استوار توست که می تونه جلوی عناصر هفت گانه طبیعت رو بگیره و نذاره که دست از پا خطا کنی !!! 

و همین میشه که تا ساعت 4 صبح خوابت نمی بره و نمی تونی از دست این فکرای مزاحم خلاص شی !    

 

اوووووف یه کم بهتر شدم حالا !!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد