امروز یازدهم ه ! روز تولدم ! میگن توی همچین روزی پای مبارکم رو بر خاک دنیا گذاشتم !!! خب حالا به اجبار یا به اختیار ! مگه فرقی هم میکنه ؟! مهم اینه که حالا اینجام ! روی زمین ! و فردا ها پیش رو ...
حالا تصمیم با خود ه آدم ه می تونه خوشبخت باشه یا ... شاید گفتن این که تصمیم با خوده آدم ه یه کم بی رحمانه باشه ... نمیشه کاملا خوشبخت بود ولی میشه تلاش کرد که بدبخت نبود ! واقعا میشه ؟!! نمی دونم شاید جوابش فقط آره یا نه نباشه ... نمیشه مطلق جواب داد !
خب بی خیال ... این منم و این فرصت زندگی ... حال باید دید چی کار میشه کرد ... اگه بخوام فکر کنم چرا . چگونه . چطور ... زندگی تموم شده رفته پی کارش ...
از ننگ چه گویی ؟ که مرا نام ز ننگست
وز نام چه پرسی ؟ که مرا ننگ ز نامست
بازم یه فروردین دیگه !!!
امسالم انگار فرق داره با پارسالا ؟! چقدر زود گذشت ! حس متفاوتی دارم !
این چند سال اخیر از اومدن بهار خوشحال نمی شدم ... نمی گم امسال خوشحال شدم ولی انگار ازش بدمم نیومد ...
حداقل به خاطر این تغییر خوشحالم !
احساس تازگی، طراوت دارم ... با یه کم استرس و دلتنگی ...
اگه بخوام خودمم رو توصیف کنم، می تونم بگم احساس جوونه ی درختی رو دارم که یه بارون ه تند بهاری بی موقع، می تونه از هستی ساقطش کنه و همه ی حسای خوبی که از جوونه زدنش پیدا کرده بود به تلنگری از بین بره .... فقط ...
کاش حسای قشنگم نره ...
کاش بهار همیشه قشنگ بمونه ...